امیرحسین متقی: جوانی که تا پیش از سردبیری ایسکانیوز تنها یک خبرنگار ورزشی در نشریاتی مانند ۷ صبح و ... بود. این خبرنگار ورزشی عنصری ناشناخته در رسانهها بود تا زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ فرا رسید و به ناگاه در هیبت یک خبرنگار سیاسی به ایفای نقش پرداخت چرا که در آن برهه توجه افکار عمومی بیش از همه معطوف به حوزهی سیاست بود. مشخص نیست به چه واسطهای او ناگهان به عنوان یکی از دست اندرکاران ارتباط با رسانههای ستاد دکتر روحانی معرفی شد و رفتار گزینشی او در دعوت از رسانهها برای پوشش اخبار این کاندیدای ریاست جمهوری مشهود بود.
به گفتهی یکی از افراد آشنا با متقی، پس از انتخابات ریاست جمهوری او مدتی بیکار بود تا به قربانی، مدیر مسوول ایسکانیوز معرفی شد و به عنوان معاون سردبیر کار خود را آغاز کرد تا اینکه بهروز بهزادی که چهرهی شناخته شدهای در عرصهی رسانه است از سردبیری ایسکانیوز انصراف داد و فضا برای متقی باز شد. گفتنی است که خود قربانی هم در رسانهها چهرهای بی سابقه یا کم سابقه و تازه وارد بود.
متقی تغییراتی را در این خبرگزاری ایجاد کرد و گفته شد نیروهای باتجربه با توجه به عملکرد متقی از این خبرگزاری خارج شدند. متقی که هیچ سابقهی مدیریتی در پروندهی خود نداشت اوضاع ایسکانیوز را چنان کرد که اخبار ناخوشایند زیادی از این رسانه به گوش میرسید.
در زمان معرفی خبرنگاران برای پوشش مذاکرات هستهای که این بار مقصد آن لوزان سوئیس بود متقی نام خودش را در معرفینامه برای ارائه به وزارت خارجه نوشت و به این سفر رفت تا اینکه کمی بعد از پرواز تیم ایران خبر درخواست پناهندگی متقی منتشر شد و آنگاه بود که ایسکا شتابزده اطلاعیه داد و در نوشتاری قابل تأمل متقی را نمایندهی این رسانه در برای پوشش مذاکرات ندانست. تاریخ اطلاعیه ۴ فروردین بود یعنی زمانی که متقی درخواست پناهندگی خودش را تنظیم، ارائه و رسانهای کرده بود. وزارت خارجه اما در قبال این موضوع سکوت نکرد و اطلاع داد در اواخر اسفند متقی به عنوان نیروی ایسکانیوز به این وزارتخانه معرفی شده و برائت از او پس از درخواست پناهندگی منتشر شده است. اطلاعیه ای که راهی جز سکوت برای ایسکانیوز باقی نگذاشت.
ان سوی ماجرا هم قابل تأمل است یعنی مصاحبهی متقی با علیرضا نوریزاده که مشخص بود بسیار پیش از سفر به سوئیس هماهنگ شده است. اگر چه این مصاحبه فاقد ارزش محتوایی بود اما نوریزاده عنصری مطرود و شناخته شده است و پاسخ به سؤالات تلویزیونی او به ویژه در مورد آخرین جلسهی «آف دِ رکورد» خبرنگاران اعزامی با آقای عراقچی در لوزان، سندی برای نشان دادن آمادگی جدی متقی برای پناهندگی و خوش رقصی برای غرب بود.
پیام یونسیپور: او بیش از متقی برای اصحاب رسانه ناشناخته است یا در همان حد است. در سفر به همراه حسین جوادی و میلاد اسلامی برای پوشش فوتبال به اتریش رفت که سفری دیگر دو نفر از همراهان او را گرفت. میلاد و حسین برای تماشای بازی مهمی به کشوری دیگر رفتند و در برگشت هواپیمای حامل آنها به کوه برخورد کرد و جان باختند. اگر فوت میلاد و حسین برای هیچ کس خوشایند نبود اما برای پیام آنچنان هم سخت نبود! او با دویچهوله مصاحبه کرد و از خبرگزاری تسنیم و ... انتقاد کرد که چرا هزینهی سفر این دو خبرنگار را نپرداختند تا آنها مطمئن سفر کنند و به شکل غیرمنطقی و بی ربط، برخی نهادهای کشور را در این باره زیر سؤال برد. فاز اول پروژهی یونسیپور رقم خورد و مرحلهی بعدی ادعای تهدید از سوی نهادهایی از ایران به واسطهی دریافت ایمیل از سوی دوستانش در ایران بود! ادعایی که خنده بر لب همگان آورد و تأسف از ساده پنداشتن افکار عمومی از سوی یونسی پور. او اشاره نکرد که علت حادثه برای هواپیمایی که میلاد و حسین در آن بودند مشکل روانی کمک خلبان بود و اتفاق میتوانست برای مطمئنترین پروازهای جهان هم به واسطهی اختلالات روانی آن کمک خلبان رخ دهد. اینها همه بهانه بود و بس و اشکهای پیام در روز رسیدن خبر درگذشت میلاد و حسین شاید مخلوط با شادی بود؛ خودش میداند و خدای خودش.
در نهایت
در نهایت پناهندهی سیاسی شدن متقی و یونسیپور، عیدی تلخی برای اهالی رسانه و مسوولان بود. اهالی رسانه میدانند بدون اینکه خلافی مرتکب شده باشند باید نگاه سنگین مسوولان و بیاعتمادیها را پذیرا باشند و مسوولان هم خود را سرزنش میکنند که چرا دقت کافی در اعزام خبرنگار در یک سفر مهم را نداشتند و از سویی به یاد گذشته میافتند که یک خبرنگار ورزشی را به صرف اینکه عنوان سردبیری یک خبرگزاری ضعیف را یدک میکشیده، به سوئیس فرستادهاند. این افسوسها و ایکاشها دیگر فایدهای ندارد و باید برای آینده فکری کرد.